عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

ماه میهمانی خدا و یک کلمه ی جدید

مااه میهمانی خدا از راه رسید خدا را هزار مرتبه سپاس که امسال کنار مایی روز اول ماه رمضان موقع سحر بیدار شدی و سر سفره ی سحری کنارمون نشستی یکی از بزرگترین نعمت های خدایی، فرشته ی آسمانیم *** چند روزیه یه کلمه ی جدید به دایره ی لغات کوچیکت اضافه شده ماما معمولا پشت سر هم میگی ماما باباماما باباماما بابا ... یعنی میفهمی که مامان و بابا ماییم؟! وقتی میخوای بگی ماما و بابا رو لب هات رو یه حالت با مزه ای میکنی و میبریشون داخل اگه بتونم یه عکس ازت میگیرم در اون حالت و میزارم تو وبلاگت من فدای تو، به جای همه گلها تو بخند ...
21 تير 1392

چهار دست و پا

نازنینم بالاخره چهار دست و پا راه افتادی سه شنبه، هجدهم تیر ماه، هفت ماه و بیست و هشت روزگی چند وقتی بود سینه خیز میرفتی، غلط میزدی، خودتو بلند میکردی و پرت میکردی جلو تا به اسباب بازیهات برسی اما بالاخره یاد گرفتی چهار دست و پا خونه رو گشت و گذار کنی دیگه باید به طور ویژه مراقبت باشیم تا خدای نکرده اتفاقی برات نیفته مبارکت باشه عسلم
21 تير 1392

دس دسی

واااااااااااای پسرکم اولین کاری که یاد گرفتی انجام بدی! هفدهم تیر ماه هفت ماه و بیست و هفت روزگی یاد گرفتی که دست بزنی، وقتی بهت میگیم دس دسی کن تند تند دستای کوچولوت رو بهم میزنی اینم عکس اولین باری که دس دسی کردی اولش دستاتو مشت میکردی و بهم میزدی اما در عرض چند ساعت کاملا یاد گرفتی دستات رو چطور بهم بزنی فکر میکنم از سایدا جون یاد گرفتی اینکارو (باتشکر ویژه از سایدا جووون) البته چند وقتی هست که وقتی میخوایم بریم بیرون دستات رو تند تند تکون میدی شبیه خداحافظی کردن (بای بای) اما همیشه اینکارو نمیکنی و هروقت خودت دوس داشته باشی بای بای میکنی اما دس دسی رو تو هر حالتی که باشی وقتی ما بهت میگیم انجام میدی. ...
21 تير 1392

مهمونی

سلام ایلیای من یکشنبه شونزدهم تیر ماه مهمون داشتیم یه جمع شاد و کوچیک از دوستای من و تو دو تا از دوستای نازت اومده بودن خونمون ( سایدا جون و غزل جون ) با بچه ها خیلی خوب کنار میای و از دیدنشون هیجان زده میشی کمتر بچه ای به سن تو اینطوری نسبت به همسالانش هیجان نشون میده برعکس جمع های شلوغ بزرگتر ها رو زیاد دوس نداری تو مهمونی اون روز هم وقتی همه با هم واسه گرفتن عکس دور مبلی که شما روش نشسته بودید جمع شدیم شروع به بدخلقی کردی نمیدونم شایدم واسه اولین بار غریبی کردی!! خلاصه اینکه عکسی ازت گرفتیم که تا الان موفق نشده بودم ازت بگیرم اخه هربار دوربین رو میارم جلوت حتی اگه در حال گریه باشی میخندی اگه اون قسم...
21 تير 1392

اولین کوتاهی مو

ایلیا جونم جمعه چهاردهم تیر ماه برای اولین بار من و باباجون موهاتو مرتب کردیم باباجون تو رو برد حموم و وقتی از حموم اومدی و خوابیدی برات پیش بند بستیم و موهاتو آروم آروم مرتب کردیم زیاد موهاتو کوتاه نکردیم اما تغییر کردی   ایلیا قبل از اصلاح مو   ایلیا در نیمه ی راه   موهای ایلیا جون(ببین زیاد نیس!!) بعد از اصلاح مو وقتی بیدار شدی باباجون تو رو دوباره برد حموم و این شد نتیجه ی کار مبارک باشه پسرکم انشاالله واسه دامادیت بری آرایشگاه(اگر هم دوس داشتی منو باباجون میتونیم موهاتو کوتاه کنیم )   ...
20 تير 1392

پرنسس حدیث

سلام ایلیای من اومدم خاطرات این چند روز رو برات بنویسم بعد از برگشتنمون از مشهد یازدهم تیر یه پرنسس ناز و دوست داشتنی اومد تا بهت زیارت قبول بگه (پرنسس حدیث) پسرکم از دیدنش خیلی خوشحال شدی و ذوق کردی وقتی که داشتن میرفتن دلت میخواست باهاشون بری و وقتی بعد از رفتنشون در بسته شد... شروع کردی به گریه کردن!!!!   خدا هردوتون رو برای مامانتون حفظ کنه فرشته های آسمونی       ...
20 تير 1392

ششمین مروارید

سلام شازده کوچولو امروز نهم تیر ماه ششمین دندونت جوونه زد! ماشاالله پسرم...چقدر عجله داری مادر تا دو سالگی وقت داری واسه کامل شدن دندونات!!!!!!!   دندان پیشین کناری سمت راست(B)    نهم تیر ماه نود و دو (هفت ماه و نوزده روزگی) ...
9 تير 1392

شمس الشموس

نازنینم شنبه یک تیر برای اولین بار رفتی سفر به یه جای نورانی و پربرکت پرواز در آسمان شمس الشموس گوارای وجودت کبوتر کوچک من یه سفر کوتاه اما لذت بخش رفتیم تا اولین نیمه ی شعبان عمرت رو کنار بارگاه هشتمین خورشید باشی انشاالله در پناه امام رضا(ع) و امام زمان(عج) همیشه سالم باشی گلم ...
7 تير 1392